بیا کمى خواب به چشمانم تعارف کن

کمى نگاه به رویم بکش

صداى نفس هایت را هم کمى کم کن,خوابم سبک شده

از وقتى که هیچ خوابى را با تو ندیدم سبک شد

گفته بودى قسمت بده ماجرا خواب ها و مکان هاست

گفته بودى بیا قبل رفتنم کمى فراموشى تزریق هم کنیم

کمى از یاد رفتن

کمى بى خیالى

گفته بودم فراموشى از من,این حس جاى خالى را که فراموش نمى شودعادت چشمهایم که فراموش نمى شود؟

اعتراف ترس کار من نیست,ولى خیلى وقت است شاعرانه هایم ,آرام کنار گوشم زمزمه مى کند؛ بى تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است.

باور کن

اعتراف ترس ,کار من نیست  

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

فکرم خراب می شود از حال و روز تو..

بر لبم ذکر تو انگیزه ی فریادم داد..

کمى ,کن ,گفته ,خواب ,نمى ,تو ,ترس کار ,اعتراف ترس ,که فراموش ,فراموش نمى ,گفته بودى

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ فروشگاه کولر گازی سام نـت های آبــی تجهیزات آشپزخانه صنعتی پنجره ی کوچک خیال من کتاب حقوق جزای عمومی شادی عظیم زاده جزوات رایگان تعمیرات پکیج و کولر گازی دکتر فیصل اشرفی وبلاگ پوریا مهدوی مقدم ali آقای انشا